شازده ما آرتین جانشازده ما آرتین جان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره
عشقولانه من وباباییعشقولانه من وبابایی، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

❀ღشازده خونه ما...(آرتین)❀ღ

دندونی

خرید عید

سلام گل پسرم امسال نمیدونم چرا خرید عیدمون خیلی طولانی شد از یه ماه پیش شروع کردیم و هر دفعه فقط یه چیزی میتونیستم بخریم به خاطر همین خواستم هر موقع که تکمیل شد بزار تو وب، تا اینکه بالاخره امروز فرصت شد تا عکسهاشو و بگیرم و ...میدونم دیر شده ولی چیکار کنم خیلی کار داشتم امروز از صبح که بیدار شدم مشغول آماده کردن بند و بساط سفرم آخه قراره عید امسالم بریم رشت(خونه خاله من) این آخرین پست سال 92 هستش پیشاپیش سال جدید و تبریک میگم بریم سراغ عکس لباسهای عید ایشالا به سلامتی بپوشی خوشگلم ...
28 اسفند 1392

چهارشنبه سوری

بیا در غروب آخرین سه شنبه سال برای گردگیری افکارمان آتشی بیافروزیم کینه ها را بسوزانیم زردی خاطرات بد را به آتش و سرخی عشق را از آتش بگیریم آتش نفرت را در وجودمان خاموش کنیم چهار شنبه سوری مبارک اینم از سفره هفت سین امسال که کار دست خودمو این هدیه چهارشنبه سوری(ماشین از طرف پدر جون و مادر جون،کیف عروسکی هدیه بابایی) اینم قند عسل قربونت بشم من ...
28 اسفند 1392

یازدهمین مروارید

سلام ناز گلم عزیز دلم بالاخره بعد از چند روز بیرون رویهای مکرر دندون یازدهمی خودشو نشون داد الهی بمیرم آخه اصلا سر اون ده تا دندون قبلی اصلا اذیت نشدی البته اینم بگما مروارید جدید 2 روز پیش در اومده ولی به خاطر خونه تکونی عید و خرید امروز فرصت کردم بیام و برات بنویسم ببخشد ...
28 اسفند 1392

پانزده ماهگی

سلام آرتین جان عزیز دلم 15ماهگیت مبارک خوشگلم 15 ماه هم تموم شد چقدر زود زود میگذره  از روزی که تو بدنیا اومدی زندگی من و بابا یه رنگ خاصی داره و بیشتر بیشتر از زندگیمون لذت میبریم عزیز دلم ایشالا 150 ساله بشی عزیزم اینم کیک 15 ماهگیت نوش جونت قند عسلم دیروز بردیمت مرکز بهداشت برای کنترل 15 ماهگی،نمیدونم چرا تا خانم خواست قد و وزنت و بگیره گریه کردی خیلی تعجب کردم چون اصلا جیکتم در نمیومد بگذریم خدا رو شکر همه چی نرمال بود (وزن 12.300 قد 79)بگو ماشاا... حالا بریم سراغ عکسهای 15 ماهگی ولی اینم بگما اصلا دیگه نمیذاری یه عکس درست و حسابی ازت بگیرم رنگ لباست بفشه ولی نمیدونم چرا تو بعضی عکسها سرمه ای افتاده ...
14 اسفند 1392

دومین اصلاح مو

سلام گل پسرم عزیز دلم باید مامان و ببخشی آخه دیر به دیر میام چون مشغول خونه تکونی عیدم از یه طرفم که شما شیطونی میکنی منم دیگه فرصت سر خاروندن ندارم .خوشگلم جمعه بالاخره رفتیم آرایشگاه آخه دیگه موهات حسابی بلند شده بود ما هم خواستیم برای عید مرتبتر باشی الهی بمیرم تو آرایشگاه اصلا جیکتم در نیومد فقط آقا آرایشگر وقتی  میخواست جلوی موهاتو بزنه گریه کردی.ولی واقعا دست آقائه درد نکنه خیلی قشنگ زده موهات خیلی به هم ریخته شده بود الان قشنگتر و مرتبتر شده ...
11 اسفند 1392
1